جدول جو
جدول جو

معنی نرم شانه - جستجوی لغت در جدول جو

نرم شانه
شخص کم زور، فروتن و فرمان بردار
تصویری از نرم شانه
تصویر نرم شانه
فرهنگ فارسی عمید
نرم شانه(نَ نَ / نِ)
کنایه از کاهل. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) :
از ظهوری است سخت بازوئی
کوه کن نرم شانه ای بوده ست.
ظهوری (از آنندراج).
، کم قدرت. (برهان قاطع). ضعیف. (فرهنگ نظام) (آنندراج). سست. (ناظم الاطباء) ، جبان. (فرهنگ نظام) (آنندراج) ، مطیع. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). فرمانبردار. (ناظم الاطباء). کسی که هر چیز بگویند همان قبول کند و هرچه تکلیف کنند تن دردهد. (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (آنندراج) :
زنجیر زلف چارۀ دلهای سرکش است
اینجا ز موم سنگ شود نرم شانه تر.
صائب (از آنندراج).
، مخنث. حیز. (انجمن آرا) (فرهنگ خطی). بی حیا. (فرهنگ خطی) :
نرم شانه سخت دیده سست رگ
بیوه پرور کم خرد بسیارخور.
پوربهای جامی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
نرم شانه
کسی که هرچه بگویند قبول کند و بهرچه ویرا تکلیف کنندتن دردهدمطیع رام، ناتوان کم زور: ازظهوری است سخت بازویی کوهکن نرم شانه ای بودست. (ظهوری فرنظا)، اثرناپذیر: زنجیرزلف چاره دلهای سرکش است اینجازموم سنگ شودنرم شانه تر. (صائب فرنظا)، مخنث هیز: نرم شانه سخت دیده سست رگ بیوه پرورکم خردبسیارخور. (پوربهای جامی رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
نرم شانه
هیز، دستی، رام، مطیع، نرم گردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرم خانه
تصویر حرم خانه
حرم سرا، اندرون سرای، اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم خانه
تصویر گرم خانه
جای گرم، خانۀ گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرم دانه
تصویر کرم دانه
دانه ای سیاه رنگ که در طب به کار می رود، نوعی مازریون
فرهنگ فارسی عمید
پرده ای که در دنبالۀ استخوان کامی در سقف دهان قرار دارد و زبان کوچک از آن آویزان است، شراع الحنک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم شامه
تصویر نرم شامه
داخلی ترین پرده محافظ مغز، ام الرقیق
فرهنگ فارسی عمید
(عُ رَ تَ)
دمث. نعومه. (تاج المصادر بیهقی). لیان. (از ترجمان القرآن) (از منتهی الارب). ملاینه. (از منتهی الارب). لین. (ترجمان القرآن). لدونت. تملس. (یادداشت مؤلف) ، صاف و صیقلی و هموار شدن. از خشونت و زبری و ناهمواری درآمدن. املس شدن، شل شدن. از سفتی و سختی افتادن. آب لمبو شدن:
هم آوردم ار کوه بودی به جنگ
زگرزم شدی نرم چون موم سنگ.
فردوسی.
هرکه چون موم به خورشید رخت نرم نشد
زینهار از دل سختش که به سندان ماند.
سعدی.
، سست شدن. ضعیف شدن. (یادداشت مؤلف). شل و وارفته شدن:
تبه گردد از جفت شیر ژیان
به زودی شود نرم چون پرنیان.
فردوسی.
، خرد شدن. خردو خاکشیر شدن. درهم کوفته شدن:
زیر رکاب و علم فاطمی
نرم شود بی خردان را رقاب.
ناصرخسرو.
- امثال:
تا دنده اش نرم شود.
، از خشکی درآمدن: تمغی، نرم شدن انبان. (منتهی الارب) ، نرم شدن شکم، روان شدن آن. از یبوست درآمدن: کثوع، نرم شدن شکم شتران و جز آن. (از منتهی الارب) ، رام شدن. ساکن و آرام شدن. (یادداشت مؤلف). از سرکشی وتوسنی افتادن. ملایم شدن. مطیع و منقاد گشتن:
بشوی نرم هم به زر و درم
چون به زین و لگام تند ستاغ.
شهید.
هود گرد مؤمنان خطی کشید
نرم می شد باد کآنجا می رسید.
مولوی.
- نرم شدن سر، رام شدن. به راه آمدن.
- نرم شدن گردن، مطیع شدن. رام شدن
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ / نِ)
تخم نوعی از مازریون است که آن را به فارسی هفت برگ خوانند و موردانه نیز گویند و معرب آن جرم دانق است. (برهان) (آنندراج). موردانه. دانۀ مورد. (ناظم الاطباء). این کلمه محرف گرم دانه و معرب آن جردمانق یا جرم دانق است درختچه ای است ازتیره مازریون جزو ردۀ دولپه ایهای بی گلبرگ که ارتفاعش میان یک تا دو متر است و در اراضی خشک مناطق بحرالرومی بطور خودرو می روید. این درختچه ریشه ای دراز وضخیم و ساقه ای راست و شاخه های بزرگ دارد و بر روی آنها اثر برگهایی که تدریجاً افتاده مشهود است. برگهایش ضخیم و باریک و نوک تیز و کاملاً بی کرک و گلهایش کوچک و معطر و مایل به سفید یا قرمز و مجتمع بصورت خوشۀ انتهایی است میوه اش سته و دانه درون آن نسبتاً کروی و دارای مغز سفیدرنگ و روغن دار است. قسمت مورد استفادۀ این گیاه پوست ساقۀ آن است که بصورت نوارهایی بطول 60 تا 80 سانتی متر در بازرگانی عرضه می شود. سطح خارجی این قطعات برنگ خاکستری قهوه ای با بوی نامطبوع و تهوع آور و تحریک کننده مخاط با طعم بسیار تند است. پوست این گیاه یک مادۀ ملون زردرنگ و یک مادۀچرب سبزرنگ و یک رزین به نام مزرئین دارد. مزرئین تند و سوزاننده و تاول آور و معطس و سبزرنگ است. گونه ای از این درخت در ایران اطراف ارومیه و فارس می روید و بنام خشک معروف است. مثنان. زاز. درخت کرم دانه. مازریونیه. هفت برگ. موردانه. گرم دانه. کردمانه. ازار. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان یزد. این ده درجلگه واقع است با آب و هوای معتدل. آب آن از قنات ومحصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و ساخت صنایع دستی. راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَ گو نَ / نِ)
ملایم. لین العریکه: کوتوال این وقت قتلغتکین پدری بود مردی نرم گونه ولیکن به احتیاط. (تاریخ بیهقی ص 472)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از گنبد است. (انجمن آرا). گنبد. طاق. گنبدی پوشش چون نیم دایره. (از فرهنگ خطی). رجوع به نیم خایه شود، نیم دایره:
ز هقعۀ چو نیم خانه کمان
بنات نعش از اول بنای او.
منوچهری.
تو زیر نرگسۀ خاک دهر رنجوری
ز نیم خانه زرین گنبد مینا.
مجیر.
- نیم خانه مینا، کنایه از آسمان است. (از آنندراج) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
برنج درشت تر از خرده برنج و خردتر از برنج. برنجی میانۀ برنج درست و تمام و خرده برنج. برنجی شکسته لیکن از خرده برنج درشت تر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت ایام سرما سازند. (آنندراج) ، گلخانه. محلی که برای پرورش گل و گیاه در آفتاب رو با شیشه ها میکنند و با طرزی خاص بوسیلۀ پهن یا بخاری یا لولۀ آب گرم حرارت بدانجامیدهند. محل پرورش گل در زمستان. رجوع به گلخانه شود، آنجای از حمام که زیر آن خالی است ودر آن آتش می افروزند، حجره ای مر دواسازان را که داروها در آن میخشکانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ /نِ)
کرمی است آفت ’به’ که میوه را سوراخ و از دانه های ’به’ تغذیه میکند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ شا مَ / مِ)
ام الرقیق. سومین پردۀ مغز. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت در ایام سرما سازند، محلی که برای پرورش انواع گل و گیاه در آفتاب رو سازند و دیوار ها و سقف آنرا از شیشه کنند گلخانه، جایی از حمام که زیر آن خالی است و در آن آتش افروزند، حجره ای که دارو سازان دارو ها را در آن خشکانند
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست از تیره مازریون جزو رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که ارتفاعش بین 1 تا 2 متر است و در اراضی خشک مناطق بحر الرومی بطور خود رو میروید. این درختچه ریشه ای دراز و ضخیم ساقه ای راست و شاخه های پر برگ دارد و بر روی آنها اثر برگها یی که تدریجا افتاده است مشهود است. برگها یش ضخیم و باریک و نوک تیز و کاملا بی کرک و گلها یش کوچک و معطر و مایل بسفید یا قرمز و مجتمع بصورت خوشه انتهایی است. میوه اش سته و دانه درون آن نسبه کروی و دارا مغز سفید رنگ و روغن دار است. قسمت مورد استفاده این گیاه پوست ساقه آن است که بصورت نوار هایی بطول 60 تا 80 سانتیمتر در بازرگانی عرضه میشود. سطح خارجی این قطعات برنگ خاکستر قهوه یی و سطح داخلی آنها صاف و مایل بزرد یا کمی تیره رنگ میباشد و بوی آنها نا مطبوع و تهوع آور و تحریک کننده مخاط و طعم آنها بسیار تند است. پوست این گیاه شامل یک ماده ملون برنگ زرد و یک ماده چرب برنگ سبز و یک رزین بنام مزرئین مزرئین دارا طعم تند و سبز رنگ و سوزاننده و تاول آور معطس است ازاز مثنان زاز درخت کرم دانه مازر یونیه هفت برگ مور دانه گرم دانه کرد مانه جرد مانق جرم دانق. توضیح: صحیح} گرم دانه {است ولی} کرم دانه {مشهور است. توضیح:، گونه ای ازاین درخت در ایران (اطراف رضائیه و فارس) میروید که بنام خشک موسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرم خانه
تصویر حرم خانه
اندرونی، سرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم شدن
تصویر نرم شدن
نرم گردیدن، یانرم شدن شکم. اسهال یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی ازسه پرده ایست که مراکزعصبی واقع درجمجمه ومجرای ستون فقرات رامانند غلافی پوشانده است. این پرده درزیردوپرده دیگرکه بترتیب ازخارج بداخل عبارتنداز ام الغلیظ (سخت شامه) وعنکبوتیه (میان شامه) قرارگرفته است. نرم شامه چون دارای عروق فراوان است بنام پرده عروقی هم موسوم است وازطرف داخل بقشردماغی نیزچسبندگی داردوازرووعمق همه چین وشکنج های دماغی میگذرد. چون تغذیه مراکزاعصاب بوسیله این پرده انجام میشودلذااهمیت خاصی دارد. بین نرم شامه وورقه عمقی عنکبوتیه فضایی است که ظنرافضای زیرعنکبوتیه گویندودراین فضا است که مایع دماغی نخاع جریان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ مِ))
یکی از سه پرده ای است که مراکز عصبی واقع در جمجمه و مجرای ستون فقرات را مانند غلافی پوشانده است
فرهنگ فارسی معین
اندرون، اندرونی
متضاد: بیرونی، حرم، حرمسرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرده ی برنج، برنج نیمه شده
فرهنگ گویش مازندرانی